-
محراب
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 10:46
تهی بود و نسیمی. سیاهی بود و ستاره ای هستی بود و زمزمه ای. لب بود و نیایشی. « من » بود و « تو» یی: نماز و محرابی. ** ** *
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 23:27
سلام قلم و دفتر به سایت تبدیل شد ( www.nooresabz.tk )
-
صدای پای آب
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 15:56
اهل کاشانم روزگارم بد نیست تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی مادری دارم بهتراز برگ درخت دوستانی بهتر از آب روان و خدایی که دراین نزدیکی است لای این شب بوها پای آن کاج بلند روی آگاهی آب روی قانون گیاه من مسلمانم قبله ام یک گل سرخ جانمازم چشمه مهرم نور دشت سجاده من من وضو با تپش پنجره ها می گیرم در نمازم جریان دارد...
-
آب زندگی (صوتی)
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 06:10
اینم داستان صوتی آب زندگی از صادق هدایت از اینجا دانلود کنید
-
ای صبا
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 17:21
ای صبا خبری آور از یاس و سمن که بهارم داده است سرو و چمن نغمه یی آور بر دم در زمان که شود شاد مرغ پرنیان دوستی را ببین چون شد فن ا دوست داران را بکن صاحب بن ا همه گردادن رو چون شد تهی ای صبا هم چون بهارم کن غنی مگذار سفره بسوزد چون خزان چون بهاران باش ای یار گران ای صبا تنها تو ماندی مثل آن تنها بهار شو چو لعلی بر لبم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 فروردینماه سال 1388 19:50
سلام دوباره سال نو را تبریک میگم داستان کوتاهی رو که گذاشتم حتما به خونید (داستان رویاهای یک وطن پرست رو توضیح دادم)---(ایران من)
-
ای همه سیماها
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1388 18:18
شب، گلدان پنجره ما را ربوده است. پرده ما، در وحشت نوسان خشکیده است. اینجا، ای همه لب ها! لبخندی ابهام جهان را پهنا می دهد. پرتو فانوس ما، در نیمه راه، میان ما و شب هستی مرده است. ستون های مهتابی ما را، پیچک اندیشه فرو بلعیده است. اینجا نقش گلیمی، و آنجا نرده ای، ما را از آستانه ما بدر برده است. ای همه هوشیاران! بر چه...
-
ایران من
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1388 16:41
یک سبد سلام اینم داستان کوتاهی که قول داده بود امیدوارم خوشتون بیاد! برای دانلود اینجا کلیک کنید. (ایران من) حجم خیلی خیلی کم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1388 19:30
داستان کوتاهی رو که بالا گذاشتم حتما بخوننید خوشتون میاد!
-
حافظ
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 11:43
نفس با صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خوهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خوهد شد این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سرا پرده ی گل نعره زنان خواهد شد
-
سال نو مبارک
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 09:41
سلام...سلامی بگرمیه عشق و بعد آفتاب سال نو مبارک ، امیدوارم که همتون خوب و خوش و سلامت باشین!؟ به هر حال دوستن دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه. راستی میخوام همه رو غافل گیر کنم؟؟؟؟؟؟ پس منتظر باشید!
-
در سفر آن سوها
شنبه 1 فروردینماه سال 1388 10:55
ایوان تهی است، و باغ از یاد مسافر سرشار. در دره آفتاب، سر برگرفته ای: کنار بالش تو، بید سایه فکن از پا درآمده است. دوری، تو از آن سوی شقایق دوری. در خیرگی بوته ها، کو سایه لبخندی که گذر کند؟ از شکاف اندیشه، کو نسیمی که درون آید؟ سنگریزه رود، سیمای ترا می رباید. ترا ز تو ربوه اند، و این تنهایی ژرف است. می گریی، و در...
-
تارا
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 09:52
از تارم فرود آمدم، کنار برکه رسیدم. ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد. رشته عطری گسست. آب از سایه افسوسی پر شد. موجی غم را به لرزش نی ها داد. غم را از لرزش نی ها چیدم، به تارم بر آمدم، به آیینه رسیدم. غم از دستم در آیینه رها شد: خواب آیینه شکست. از تارم فرود آمدم، میان برکه و آیینه، گویا گریستم. ** ** * نظر فراموش...
-
خوابی در هیاهو
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 10:53
آبی بلند را می اندیشم، و هیاهوی سبز پائین را ترسان از سایه خویش، به نی زار آمده ام تهی بالا می ترساند، و خنجر برگ ها به روان فرو می رود. دشمنی کو، تا مرا از من برکند؟ نفرین به زیست: تپش کور! دچار بودن گشتم، و شبیخونی بود . نفرین ! هستی مرا بر چین، ای ندانم چه خدایی موهوم ! نیزه من، مرمر بس تن را شکافت و چه سود، که این...
-
بیراهه ای در آفتاب
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 19:36
ای کرانه ما! خنده گلی در خواب، دست پارو زن ما را بسته است. در پی صبحی بی خورشیدیم، با هجوم گل ها چکنیم؟ جویای شبانه نابیم، با شبیخون روزن ها چکنیم؟ آن سوی باغ، دست ما به میوه بالا نرسید. وزیدیم، و دریچه به آیینه گشود. به درون شدیم، و شبستان ما را نشناخت. به خاک افتادیم، و چهره « ما » نقش « او » به زمین نهاد. تاریکی...
-
موج نوازشی، ای گرداب
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1387 16:22
کوهساران مرا پر کن، ای طنین فراموشی! نفرین به زیبایی - آب تاریک خروشان - که هست مرا تو ناگهان زیبا هستی. اندامت گردابی است. موج تو اقلیم مرا گرفت. ترا یافتم، آسمان ها را پی بردم. ترا یافتم، درها را گشودم، شاخه ها را خواندم. افتاده باد آن برگ، که به آهنگ وزش هایت نلرزد! مژگان تو لرزید: رؤیا در هم شد. تپیدی: شیره گل...
-
نزدیک آی
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 10:43
بام را برافکن، و بتاب، که خرمن تیرگی اینجاست بشتاب، درها را بشکن، وهم را دو نیمه کن، که منم هسته این بار سیاه . اندوه مرا بچین، که رسیده است . دیری است، که خویش را رنجانده ایم، و روزن آشتی بسته است . مرا بدان سو بر، به صخره برترمن رسان، که جدا مانده ام . به سر چشمه « ناب » هایم بردی، نگین آرامش گم کردم، و گریه سر دادم...
-
نیایش
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1387 15:16
نور را پیمودیم، دشت طلا را در نوشتیم افسانه را چیدیم، و پلا سیده فکندیم کنار شن زار، آفتابی سایه بار، ما را نواخت. درنگی کردیم . بر لب رود پهناور رمز، رویاها را سر بریدیم . ابری رسید، و ما دیده فرو بستیم . ظلمت شکافت، زهره راد یدیم، و به ستیغ برآمدیم . آذرخشی فرود آمد. و ما را در نیایش فرو دید . لرزان، گریستیم ....
-
برتر از پرواز
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 19:09
دریچه باز قفس بر تازگی باغ ها سر انگیز است. اما، از جنبش رسته است. وسوسه چمن ها بیهوده است. میان پرنده و پرواز، فراموشی بال و پر است. در چشم پرنده قطره بینایی است: ساقه به بالا می رود. میوه فرو می افتد. دگرگونی غمناک است. نور، آلودگی است. نوسان، آلودگی است. رفتن، آلودگی. پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است. چشمانش...
-
گردش سایه ها
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 23:42
انجیر کهن سر زندگی اش را می گسترد. زمین باران را صدا می زند. گردش ماهی آب را می شیارد. باد می گذرد. چلچله می چرخد. و نگاه من گم می شود. ماهی زنجیری آب است، و من زنجیری رنج. نگاهت خاک شدنی، لبخندت پلاسیدنی است. سایه را بر تو فرو افکنده ام، تا بت من شوی. نزدیک تو می آیم ، بوی بیابان می شنوم: به تو می رسم، تنها می شوم....
-
راه واره
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 23:41
دریا کنار از صدف های تهی پوشیده است. جویندگان مروارید، به کرانه های دیگر رفته اند. پوچی جست و جو بر ماسه ها نقش است. صدا نیست. دریا - پریان مدهوشند. آب از نفس افتاده است. لحظه من در راه است. و امشب - بشنوید از من - امشب، آب اسطوره ای را به خاک ارمغان خواهد کرد. امشب، سری از تیرگی انتظار بدر خواهد کرد. امشب، لبخندی به...
-
دروگران پگاه
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 20:22
پنجره را به پهنای جهان می گشایم: جاده تهی است. درخت گرانبار شب است. ساقه نمی لرزد، آب از رفتن خسته است: تو نیستی، نوسان نیست. تو نیستی، و تپیدن گردابی است. تو نیستی، و غریو رودها گویا نیست، و دره ها ناخوانا ست. می آیی: شب از چهره ها بر می خیزد، راز از هستی می پرد. میروی: چمن تاریک می شود، جوشش چشمه می شکند. چشمانت را...
-
شب هم آهنگی
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 22:27
لب ها می لرزند، شب می تپد. جنگل نفس می کشد. پروای چه داری، مرا در شب بازوانت سفر ده. انگشتان شبانه ات را می فشارم، و باد شقایق دور دست را پرپر می کند. به سقف جنگل می نگری: ستارگان در خیسی چشمانت می دوند. بی اشک، چشمان تو ناتمام است، و نمناکی جنگل نارساست. دستانت را می گشایی، گره تاریکی می گشاید. لبخند می زنی، رشته رمز...
-
ارغوانی
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 17:43
تو رفته ای تا صد بهار ارغوانی بعد از تو دشت و خانه را در بر بگیرد (قسمت؛از میوزیک های عقیلی)
-
دیوان حافظ
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1387 22:48
-
کلاس و درس
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1387 20:53
سلام ببخشید از این به بعد روزی ۳ بار آپ میکنم. معلم ریاضی مون سر کلاس خیلی ناراحت شد . یعنی بچه ها نزاشتن درس بده اونم نامردی نکرد و رفت آقای خسرویی رو آورد منم با این شعر می خوام فضا رو توصیف کنم درس است و زحمت. معلم و اندوه چشمانش به کلاس می نگرد. همه از هم بی خود ... دل تاریک شب ؛ درسیاه دلها می کند خانه همه در زنگ...
-
نقد بوف کور
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 00:08
گفتگو با دکتر ماشاالله آجودانی، دربارهی کتاب «هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم» بوف کور و افکار ناسیونالیستی هدایت نوشین شاهرخی برای شنیدن فایل صوتی « اینجا » را کلیک کنید. دکتر ماشاالله آجودانی، پژوهشگر و منتقد تاریخ و ادب معاصر ایران که از سال ۱۳۶۵ مقیم لندن است، کتابی به نام "هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم"...
-
ناز چشمات
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 17:58
صدام برای ناز تو هر لحظه آواز می زنه حالا صدای ناز تو روی دلم چنگ میزنه توی دهلیز بلند چشمای تو برق می زنن دستام؛ تمنای چشات توی قفس پر می زنن
-
شب به سحر
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 13:54
سلام این اولین شعری که از خودم میزارم امبدوارم خوشتون بیاد. گرد آن شب؛همه شبها رافراموش کنم ترک شهر و در و دروازه آغوش نکم شب زیاد است که شود؛ نور ده چار در آن همه شب را به کنارو ؛ کوله را دوش کنم ترک اهلُ ؛ سفر دوست خرآمن شوم در طی راه غرقیه می را به جان نوش نکم شاید از پاره ی آن شب ؛ برسد نور ونشان تا چه باید به...
-
میوه تاریک
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 11:13
باغ باران خورده می نوشید نور لرزشی در سبزه های تر دوید : او به باغ آمد ، درونش تابناک ، سایه اش در زیر و بم ها ناپدید *** شاخه خم می شد به راهش مست بار . او فراتر از جهان برگ و بر . باغ ، سرشار از تراوش های سبز . او ، درونش سبزتر ، سرشارتر. *** در سر راهش درختی جان گرفت . میوه اش همزاد همرنگ هراس . پرتویی افتاد و در...