-
وهم
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 16:47
-
نقش
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 16:45
در شبی تاریک که صدایی با صدایی در نمی آمیخت و کسی کس را نمی دید از ره نزدیک، یک نفر از صخره های کوه بالا رفت و به ناخن های خون آلود روی سنگی کند نقشی را و از آن پس ندیدش هیچکس دیگر. شسته باران رنگ خونی را که از زخم تنش جوشید و روی صخره ها خشکید. از میان برده است طوفان نقش هایی را که بجا ماند از کف پایش . گر نشان از هر...
-
نایاب
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 11:01
شب ایستاده است. خیره نگاه او بر چار چوب پنجره من. سر تا به پای پرسش ، اما اندیشناک مانده وخاموش: شاید از هیچ سو جواب نیاید. *** دیری است مانده یک جسد سرد در خلوت کبود اتاقم. هر عضو آن ز عضو دگر دور مانده است، گویی که قطعه، قطعه دیگر را از خویش رانده است. از یاد رفته در تن او وحدت. بر چهره اش که حیرت ماسیده روی آن سه...
-
مرگ رنگ
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 11:01
رنگی کنار شب بی حرف مرده است . مرغی سیاه آمده از راه های دور می خواند از بلندی بام شب شکست . سر مست فتح آمده از راه این مرغ غم پرست . در این شکست رنگ از هم گسسته رشته هر آهنگ . تنها صدای مرغک بی باک گوش سکوت ساده می آراید با گوشواره پژواک . مرغ سیاه آمده از راه های دور بنشسته روی بام بلند شب شکست چون سنگ، بی تکان ....
-
مرغ معما
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 22:26
نی ها، همهمه شان می آید مرغان، زمزمه شان می آید . در باز ونگه کردم و پیامی رفته به بی سویی دشت . گاوی زیر صنوبرها، ابدیت روی چپرها . از بن هر برگی وهمی آویزان و کلامی نی ، نامی نی . پایین، جاده بیرنگی . بالا، خورشید هم آهنگی . ** ** *
-
غمی غمناک
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 22:25
شب سردی است، و من افسرده. راه دوری است، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده. *** می کنم، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سایه ای از سر دیوار گذشت، غمی افروز مرا بر غم ها. *** فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی. *** نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است. هر دم...
-
سرود زهر
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 22:23
می مکم پستان شب را وز پی رنگی به افسون تن نیالوده چشم پرخاکسترش را با نگاه خویش می کاوم. *** از پی نابودی ام، دیری است زهر می ریزد به رگ های خود این جادوی بی آزرم تا کند آلوده با آن شیر پس برای آن که رد فکر او را گم کند فکرم، می کند رفتار با من نرم. لیک چه غافل! نقشه های او چه بی حاصل! نبض من هر لحظه می خندد به...
-
سرگذشت
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 22:22
می خروشد دریا هیچکس نیست به ساحل پیدا لکه ای نیست به دریا تاریک که شود قایق اگر آید نزدیک . *** مانده بر ساحل قایقی، ریخته بر سر او، پیکرش را ز رهی نا روشن برده در تلخی ادراک فرو . هیچکس نیست که آید از راه و به آب افکندش . و در این وقت که هر کوهه آب حرف با گوش نهان می زندش، موجی آشفته فرا می رسد از راه که گوید با ما...
-
سراب
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 22:21
آفتاب است و، بیابان چه فراخ! نیست در آن نه گیاه و نه درخت. غیر آوای غرابان، دیگر بسته هر بانگی از این وادی رخت. *** در پس پرده ای از گرد و غبار نقطه ای لرزد از دور سیاه: چشم اگر پیش رود، می بیند آدمی هست که می پوید راه. *** تنش از خستگی افتاده ز کار. بر سر و رویش بنشسته غبار. شده از تشنگی اش خشک گلو. پای عریانش مجروح...
-
سپیده
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 22:21
در دور دست قویی پریده بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید . لب های جویبار لبریز موج زمزمه در بستر سپید . در هم دویده سایه و روشن . لغزان میان خرمن دوده شبتاب می فروزد در آذر سپید . همپای رقص نازک نی زار مرداب می گشاید چشم تر سپید . خطی ز نور روی سیاهی است : گویی بر آبنوس درخشد زر سپید . دیوار سایه ها شده...
-
روشن شب
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 22:20
روشنی است آتش درون شب و ز پس دودش طرحی از ویرانه های دور. گر به گوش آید صدایی خشک: استخوان مرده می لغزد درون گور. *** دیر گاهی ماند اجاقم سرد و چراغم بی نصیب از نور. *** خواب دربان را به راهی برد. بی صدا آمد کسی از در، در سیاهی آتشی افروخت. بی خبر اما که نگاهی در تماشا سوخت. *** گر چه می دانم که چشمی راه دارد با فسون...
-
فراغی
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 20:33
چه بی تابه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری! چه بی تابه تو را طلب می کنم! بر پشت ِ سمندی گوئی نوزین که قرارش نیست. و فاصله تجربه ئی بیهوده است. بوی پیرهنت، این جا و اکنون. ـ کوه ها در فاصله سردند. دست در کوپه وبستر حضور مانوس ِ دست تو را می جوید، و به راه اندیشیدن یاس را رج می زند بی نجوای ِ انگشتانت فقط.- و...
-
گفتی که باد مرده ست
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 20:28
گفتی که: « باد، مرده ست! از جای بر نکنده یکی سقف راز پوش بر آسیاب ِ خون، نشکسته در به قلعه بیداد، بر خاک نفکنیده یکی کاخ باژگون. مرده ست باد!» گفتی: « بر تیزه های کوه با پیکرش،فروشنده در خون، افسرده است باد!» تو بارها و بارها با زندگیت شرمساری از مردگان کشیده ای. ( این را،من همچون تبی ـ درست همچون تبی که خون به رگم...
-
شبانه
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 20:27
« برای ضیاالدین جاوید » *** یلهِ بر ناز کای ِ چمن رها شده باشی پا در خنکای ِ شوخ ِ چشمه ئی، و زنجیره زنجیره بلورین ِ صدایش را ببافد. در تجــّرد شب واپسین وحشت جانت نا آگاهی از سر نوشت ستار ه باشد، غم سنگینت تلخی ِ ساقه علفی که به دندان می فشری. همچون حبابی نا پایدار تصویر ِ کامل ِ گنبد ِ آسمان باشی و روئینه به جادوئی...
-
شبانه آخر
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 15:28
زیبا ترین تماشاست وقتی شبانه بادها از شش جهت به سوی تو می آیند، و از شکوهمندی یاس انگیزش پرواز ِشامگاهی ِدرناها را پنداری یکسر به سوی ماه است. *** زنگار خورده باشد بی حاصل هر چند از دیر باز آن چنگ تیز پاسخ ِ احساس در قعر جان ِ تو، ـ پرواز شامگاهی درناها و باز گشت بادها در گور خاطر تو غباری از سنگی می روبد، چیزنهفته ئی...
-
از منظر
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 15:26
در دل ِ مه لنگان زارعی شکسته می گذرد پا در پای سگی گامی گاه در پس او گاه گامی در پیش. وضوح و مه در مرز ویرانی در جدالند، با تو در این لکه قانع آفتاب امــّا مرا پروای زمان نیست. خسته با کوله باری از یاد امــّا، بی گوشه بامی بر سر دیگر بار. اما اکنون بر چار راه ِزمان ایستاده ایم و آنجا که بادها را اندیشه فریبی در سر...
-
ترانه آبی
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 15:07
قیلوله ناگزیر در طاق طاقی ِ حوضخانه، تا سالها بعد آبی را مفهومی از وطن دهد. امیر زاده ای تنها با تکرار ِ چشمهای بادام ِ تلخش در هزار آئینه شش گوش ِ کاشی. لالای نجوا وار ِ فـّواره ای خرد که بروقفه خواب آلوده اطلسی ها می گذشت تا سالها بعد آبی را مفهومی ناآگاه از وطن دهد. امیر زاده ای تنها با تکرار چشمهای بادام تلخش در...
-
سِمیرُمی
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 15:02
با ُسمضَربه رقصان اسبش می گذرد از کوچه سر پوشیده سواری، بر َتسمه َبند ِ قرابینش برق ِ هر سکه ستاره ئی بالای خرمنی در شب بی نسیم در شب ایلاتی عشقی. چار سوار از َ تـنگ در اومد چار تفنگ بر دوش ِ شون. دختر از مهتابی نظاره می کند و از عبور ِ سوار خاطره ئی همچون داغ خاموش ِ زخمی چارتا مادیون پشت ِ مسجد چار جنازه پشت ِ شون...
-
عروسک پشت پرده
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 18:40
وای خدای من این صادق هدایت چه کرده!!! اصلا نمیشه باور کرد. حتما به خونید... صادق هدایت - دریافت عروسک پشت پرده نظر یا دتون نره ثواب داره...
-
آینه شکسته
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 17:54
آخ از صادق هدایت چه به سر من میاره... با گفته هاش منو دیونه کرده... ... دریافت آینه شکسته
-
شبهای ورامین
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 17:49
اونایی که احساسی نخونند... دریافت کتاب شبهای ورامین
-
زنده به گور
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 17:41
صادق هدایت - دریافت کتاب زنده به گور
-
پدران آدم
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 17:34
پدران آدم نیز مرا تهد تأثیر گذاشت... دریافت پدران آدم
-
آفرینگان
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 17:29
مواظب باشید به گریه نه یوفتید... آها تا ۱ یا ۲ ماه دیگر کتابهای منتشر شده خودم را می گزارم... دریافت آفرینگان
-
گجسته دژ
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 17:23
بخوانید و لذت ببرید... صادق هدایت - دانلود گجسته دژ آها نظر یادتون نره...
-
سگ ولگرد - کتاب صوتی(داستان)
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 17:10
سلام دوستان این هم یکی از شاه کارهای صادق هدایت... بخونی به خودت میای... دانلود فایل نظر یادت نره دوست خوب
-
داستان "داش آکل" (صوتی)
جمعه 11 بهمنماه سال 1387 23:09
حتما... حتما... حتما...دانلود کنید و گرنه زندگیتان را میبازید... دریافت تو رو خدا نظر هم بدین...
-
داستان زنده بگور (صوتی)
جمعه 11 بهمنماه سال 1387 22:51
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه دوست دارم این را حتما گوش کنید من که میمرم و زنده میشم تا این داستان تمام میشه... دریافت
-
سه قطره خون
جمعه 11 بهمنماه سال 1387 22:27
حتما دانلود کنید... از همین داستان: دریغا که بار دگر شام شد سراپای گیتی سیهفام شد همه خلق را گاه آرام شد بجز من که درد و غمم شد فزون جهان را نباشد خوشی در مزاج بجز مرگ نَبْوَد غمم را علاج ولیکن درآن گوشه در پای کاج چکیدست بر خاک سه قطره خون ebook file (85.2KB) : download ebook
-
بر سرمای درون
جمعه 11 بهمنماه سال 1387 22:02
همه لرزش دست و دلم از آن بود که که عشق پناهی گردد، پروازی نه گریز گاهی گردد. آی عشق آی عشق چهره آبیت پیدا نیست *** و خنکای مرحمی بر شعله زخمی نه شور شعله بر سرمای درون آی عشق آی عشق چهره سرخت پیدا نیست. *** غبار تیره تسکینی بر حضور ِ وهن و دنج ِ رهائی بر گریز حضور. سیاهی بر آرامش آبی و سبزه برگچه بر ارغوان آی عشق آی...