-
دیوان حافظ
شنبه 25 مهرماه سال 1388 19:02
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها صلاح کار کجا و من خراب کجا اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را الا ای آهوی وحشی کجایی صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را صوفی بیا که آینه صافیست جام را ساقیا برخیز و درده جام را رونق عهد شباب است دگر بستان را دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما به زودی...
-
هوشنگ ابتهاج
جمعه 24 مهرماه سال 1388 04:24
من و پائیز قهرمان خسته فلق سنگ چنگ شکسته تنهایی پرواز خاکستر احساس
-
تعویض قالب
جمعه 24 مهرماه سال 1388 04:08
سلام حالتون چطوره؟ رو به راه هستید؟... امیدوارم که باشید! موقتا چند هفته ای از این قالب استفاده می کنیم تا قالبی خوب تر از قبل آماده کنیم! ما رو ببخشید به بزرگی خود
-
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 14:49
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش...
-
بگیر از دلم دست
جمعه 10 مهرماه سال 1388 19:20
بگیر از دلم دست، گر یک سخن بگوئی٬ به آخر شود تاب من چو یک سبحه کش بگسلانی رسن فرو ریزد این اشک سیماب من... چه بسیار اندوه ایام تلخ! چه زجر مداوم٬ و چه درد عمیق! ندیدم حلاوت در این کام تلخ نه اندر زفیر نه اندر شهیق همه عمر سر خوردگی٬ خودخوردگی همه عمر یاس٬ کز دل پری بگیرم اگر برنگیری تو دست
-
از سروده های گذشته
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 16:16
در چشه ی چشم اشکریزم شد غرقه حیات پرستیزم بر عرصه که بود در نوشتم اینک عجبم، کجا گریزم ؟ هر لحظه به راه من، درنگی است هر شهد که می چشم، شرنگی است پنداشته ام گل است، خاری است پنداشته ام در است، سنگی است
-
شبم تیره و تار است خدایا
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 16:09
رهم تنگ و شبم تیره و تار است خدایا! به حالم نظری، کز چه قرار است خدایا! چه رنج است، چه درد است، چه تلخ است خدایا! عجب رنج گرانی که بکار است خدایا !
-
پوزش
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 15:55
بسم الله الرحمن الرحیم باعرض سلام و خسته نباشید خدمت خوانندگان محترم. با عرض پوزش چند وقتی به علت بعضی مشکلات در خدمت شما نبودم . اکنون که دوباره توانستم برای شما عزیزان مطلب بنویسم بی نهایت خوشحالم. امیدوارم که از امروز به بعد با مطالب خود موجب شادی شما عزیزان گردم ابی
-
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 21:47
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم چو از دهان توام...
-
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 21:35
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد اندیشه آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست از این شیوه که مست است شرابت تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابت...
-
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 18:59
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب مینماید عکس می در رنگ...
-
میدمد صبح و کله بست سحاب
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 13:31
میدمد صبح و کله بست سحاب الصبوح الصبوح یا اصحاب میچکد ژاله بر رخ لاله المدام المدام یا احباب میوزد از چمن نسیم بهشت هان بنوشید دم به دم می ناب تخت زمرد زده است گل به چمن راح چون لعل آتشین دریاب در میخانه بستهاند دگر افتتح یا مفتح الابواب لب و دندانت را حقوق نمک هست بر جان و سینههای کباب این چنین موسمی عجب باشد که...
-
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 13:30
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما آب روی خوبی از چاه زنخدان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت به که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهای بو که بویی...
-
ساقی به نور باده برافروز جام ما
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 15:29
ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما گو...
-
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 13:39
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانه خمار دارد پیر ما در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف...
-
تعویض قالب
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 01:15
با سلام موقتا به علت تغییرات و اضافه نمودن امکانات جدید به سایت از این قالب برای چند روز استفاده می شود لطفا این امر مارا به فال نیک به گیرید با تشکر سرمد
-
رونق عهد شباب است دگر بستان را
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 18:46
رونق عهد شباب است دگر بستان را میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش خاکروب در میخانه کنم مژگان را ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان مضطرب حال مگردان من سرگردان را ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند در سر کار خرابات کنند...
-
ساقیا برخیز و درده جام را
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 11:09
ساقیا برخیز و درده جام را خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نه تا ز بر برکشم این دلق ازرق فام را گر چه بدنامیست نزد عاقلان ما نمیخواهیم ننگ و نام را باده درده چند از این باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سینه نالان من سوخت این افسردگان خام را محرم راز دل شیدای خود کس نمیبینم ز خاص و عام را با دلارامی مرا...
-
فیلم بوف کور
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 13:59
سلام حال و هواتون چه جوره؟ مهم ترین خبری که میتون خیلی ها رو خوشحال کنه رو می خوام انتشار کنم... فکر کنم هر کسی که یک زره هم کتاب بخونه یا شایدم اصلا نه خونه! صادق هدایت و بوف کورش رو خوب بشناسه! اما فیلم بوف کور رو فکر نکنم کسی دیده یا حتی اسمی از اینکه فیلمش هم ساخته شده باشه شندیده باشد. این فیلم کمیاب رو با سختی...
-
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
شنبه 10 مردادماه سال 1388 20:35
صوفی بیا که آینه صافیست جام را تا بنگری صفای می لعل فام را راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را عنقا شکار کس نشود دام بازچین کان جا همیشه باد به دست است دام را در بزم دور یک دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را در عیش نقد...
-
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 17:02
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام...
-
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 17:00
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درویش...
-
دریا
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 11:43
رفتی و بار دگر شد٬ شعرت ترانه دریا عزمت صلابت طوفان٬ خشمت نشانه دریا تا موج٬ یاد تو افتاد٬ چون من قرار ز کف داد شد چاک٬ پیرهن باد٬ لرزید شانه ی دریا گل کرد بغض بهاران٬ وقت غروب که خورشید افراشت خیمه غربت٬ بر بیکرانه ی دریا از داغت ای همی خوبی٬ نیلی ست دشت نگاهم آنسان که گونه ی ساحل٬ از تازیانه ی دریا آخر چگونه نگرید٬...
-
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
جمعه 19 تیرماه سال 1388 13:24
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را شکرفروش که عمرش دراز باد چرا تفقدی نکند طوطی شکرخا را غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را چو با...
-
غزل غریبی
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1388 00:02
بیا در آتش غم عاشقانه بگدازیم ز های های غریبی تغزلی سازیم ستاره ٬ ماهی دریای اشکمان گردد اگر به یاد تو ای ماه! گریه آغازیم کلید باغ فدک را ستانده ایم و بگو بهای حق نمک را چگونه پردازیم عنایتی٬ که از این ورطه بال و پر گیرد اشارتی٬ که در این عرصه جان و سر بازیم ز موج خیزی سیل بلا هراسی نیست دمی که کشتی دل را به آب...
-
آرزو
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 23:32
چرا چون خار فرسودم در این باغ چرا بی داغ آسودم در این باغ گلستان٬ در گلستان لاله رویید چه می شد لاله ای بودم در این باغ
-
الا ای آهوی وحشی کجایی
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 23:55
الا ای آهوی وحشی کجایی مرا با توست چندین آشنایی دو تنها و دو سرگردان دو بیکس دد و دامت کمین از پیش و از پس بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش که خواهد شد بگویید ای رفیقان رفیق بیکسان یار غریبان مگر خضر مبارک پی درآید ز یمن همتش کاری گشاید مگر وقت وفا...
-
طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 23:51
طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را خوی تو یاریگر است یار بدآموز را دستخوش تو منم دست جفا برگشای بر دل من برگمار تیر جگردوز را از پی آن را که شب پردهی راز من است خواهم کز دود دل پرده کنم روز را لیک ز بیم رقیب وز پی نفی گمان راه برون بستهام آه درون سوز را دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو قدر تو چه داند صدف در شبافروز...
-
عضویت
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 15:54
به نام خدا با سلام امیدوارم که حال همه ی شما خوب و روبه راه باشید! این پست صرفا برای عضویت شما در سایت قلم و دفتر که حتما آن را می شناسید و همکاری با ماست. شما اگر مایلید ، می توانید پس از مطالعه قوانین سایت به چند صورت عضو فعال و مطلب گذار ما باشید: 1- از طریق تماس با ما ۲- به این آدرس sarmadap@gmail.com ایمیل دهید و...
-
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 15:46
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را من از آن...