قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

گل آینه

شبنم مهتاب می بارد.

دشت سرشار از بخار آبی گل های نیلوفر.

می درخشد روی خاک آیینه ای بی طرح.

مرز می لغزد ز روی دست.

من کجا لغزیده ام در خواب؟

مانده سر گردان نگاهم در شب آرام آیینه.

برگ تصویری نمی افتد در این مرداب.

او، خدای دشت، می پیچد صدایش در بخار دره های دور:

مو پریشان های باد!

گرد خواب از تن بیفشانید.

دانه ای تاریک مانده در نشیب دشت،

دانه را در خاک آیینه نهان سازید.

مو پریشان های باد از تن بدر آورده تور خواب

دانه را در خاک ترد و بی نم آیینه می کارند.

او، خدای دشت، می ریزد صدایش را به جام سبز خواموشی:

در عطش می سوزد اکنون دانه تاریک،

خاک آیینه کنید از اشک گرم چشمتان سیراب.

حوریان چشمه با سرپنجه های سیم

می زدایند از بلور دیده دود خواب.

ابر چشم حوریان چشمه می بارد.

تار و پود خاک میلرزد.

میوزد بر من نسیم سرد هشیاری.

ای خدای دشت نیلوفر!

کو کلید نقره درهای بیداری؟

در نشیب شب صدای حوریان چشمه می لغزد:

ای در این افسون نهاده پای،

چشم ها را کرده سرشار از مه تصویر!

باز کن درهای بی روزن

تا نهفته پرده ها در رقص عطری مست جان گیرند.

- حوریان چشمه! شویید از نگاهم نقش جادو را.

مو پریشان های باد!

برگ های وهم را از شاخه های من فرو ریزید.

حوریان و مو پریشان ها هم آوا:

او ز روزن های عطر آلود

روی خاک لحظه های دور می بیند گلی همرنگ،

لذتی تاریک می سوزد نگاهش را.

ای خدای دشت نیلوفر!

باز گردان رهرو بی تاب را از جاده رؤیا.

- کیست می ریزد فسون در چشمه سار خواب؟

دست های شب مه آلود است.

شعله ای از روی آیینه چو موجی می رود بالا.

کیست این آتش تن بی طرح رؤیایی؟

ای خدای دشت نیلوفر!

نیست در من تاب زیبایی.

حوریان چشمه در زیر غبار ماه:

ای تماشا برده تاب تو!

زد جوانه شاخه عریان خواب تو.

در شب شفاف

او طنین جام تنهایی است.

تار و پودش رنج و زیبایی است.

در بخار دره های دور می پیچد صدا آرام:

او طنین جام تنهایی است.

رشته گرم نگاهم می رود همراه رود رنگ:

من درون نور - باران قصر سیم کودکی بودم،

جوی رؤیاها گلی می برد.

همره آب شتابان، می دویدم مست زیبایی.

پنجه ام در مرز بیداری

در مه تاریک نومیدی فرو می رفت.

ای تپش هایت شده در بستر پندار من پرپر!

دور از هم، در کجا سرگشته می رفتیم

ما، دو شط وحشی آهنگ،

ما، دو مرغ شاخه اندوه،

ما، دو موج سرکش همرنگ؟

مو پریشان های باد از دور دست دشت:

تارهای نقش می پیچید به گرد پنجه های او.

ای نسیم سرد هشیاری!

دور کن موج نگاهش را

از کنار روزن رنگین بیداری.

در ته شب حوریان چشمه می خوانند :

ریشه های روشنایی می شکافد صخره شب را.

زیر چرخ وحشی گردونه خورشید

بشکند گر پیکر بی تاب آیینه

او چو عطری می پرد از دشت نیلوفر،

او، گل بی طرح آیینه.

او، شکوه شبنم رؤیا.

- خواب می بیند نهال شعله گویا تند بادی را.

کیست می لغزاند امشب دود را بر چهره مرمر؟

او، خدای شب را می کند لبریز آوایش:

زیر برگ آیینه را پنهان کنید از چشم.

مو پریشان های باد

با هزاران دامن پر برگ

بیکران دشت ها را در نوردیده،

می رسد آهنگشان از مرز خاموشی:

ساقه های نور می رویند در تالاب تاریکی.

رنگ می بازد شب جادو.

گم شده آیینه در دود فراموشی.

***

در پس گردونه خورشید، گردی می رود بالا ز خاکستر.

و صدای حوریان و مو پریشان ها می آمیزد

با غبار آبی گل های نیلوفر:

باز شد درهای بیداری.

پای درها لحظه وحشت فرو لغزید.

سایه تردید در مرز شب جادو گسست از هم.

روزن رؤیا بخار نور را نوشید.

*****

عضویت

به نام خدا

   وب سایت قلم و دفتر از عزیزانی که در هر ماه حداقل یک مطلب می گذارند دعوت می کند. 

 

   برای عضویت می توانید از طریق: 

1-نظرات  

2- پست الکتریکی sarmadap@gmail.com 

   به ما اطلاع دهید. 

 

با تشکر مدیر  

www.nooresabz.tk

محراب

تهی بود و نسیمی.

سیاهی بود و ستاره ای

هستی بود و زمزمه ای.

لب بود و نیایشی.

« من » بود و « تو» یی:

نماز و محرابی.

*****

سلام  

قلم و دفتر به سایت تبدیل شد 

(www.nooresabz.tk)

صدای پای آب

اهل کاشانم 
 روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی
مادری دارم بهتراز برگ درخت
 دوستانی بهتر از آب روان
 و خدایی که دراین نزدیکی است
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب روی قانون گیاه
 من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
 دشت سجاده من
 من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
 در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
 همه ذرات نمازم متبلور شده است
 من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
 من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
پی قد قامت موج
 کعبه ام بر لب آب
 کعبه ام زیر اقاقی هاست
 کعبه ام مثل نسیم می رود باغ به باغ می رود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است

(ادامه را در ادامه ی مطلب بخوانید)

ادامه مطلب ...

آب زندگی (صوتی)

اینم داستان صوتی آب زندگی از صادق هدایت 

 

از اینجا دانلود کنید