در چشه ی چشم اشکریزم
شد غرقه حیات پرستیزم
بر عرصه که بود در نوشتم
اینک عجبم، کجا گریزم ؟
هر لحظه به راه من، درنگی است
هر شهد که می چشم، شرنگی است
پنداشته ام گل است، خاری است
پنداشته ام در است، سنگی است
سلام خیلی زیبا بود امان از این پندارها و خیال ها
ممنون خوشحالم که راضی هستید
سلام
خیلی زیبا بود
امان از این پندارها و خیال ها
ممنون خوشحالم که راضی هستید