قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

سِمیرُمی

با ُسمضَربه رقصان اسبش می گذرد

از کوچه سر پوشیده

سواری،

بر َتسمه َبند ِ

قرابینش

برق ِ هر سکه

ستاره ئی

بالای خرمنی

در شب بی نسیم

در شب ایلاتی عشقی.

چار سوار از َ تـنگ در اومد

 

چار تفنگ بر دوش ِ شون.

دختر از مهتابی نظاره می کند

و از عبور ِ سوار خاطره ئی

همچون داغ خاموش ِ زخمی

چارتا مادیون پشت ِ مسجد

چار جنازه پشت ِ شون

با ُسمضَربه رقصان اسبش می گذرد

از کوچه سر پوشیده

سواری،

بر َتسمه َبند ِ

قرابینش

برق ِ هر سکه

ستاره ئی

بالای خرمنی

در شب بی نسیم

در شب ایلاتی عشقی.

چار سوار از َ تـنگ در اومد

 

چار تفنگ بر دوش ِ شون.

دختر از مهتابی نظاره می کند

و از عبور ِ سوار خاطره ئی

همچون داغ خاموش ِ زخمی

چارتا مادیون پشت ِ مسجد

چار جنازه پشت ِ شون

*****

نظرات 1 + ارسال نظر
علی کرمی سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 15:05 http://dardedoran.blogsky.com

مطلبت خیلی قشنگه عزیزم به من سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد