قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

شبانه

 « برای ضیاالدین جاوید »

***

یلهِ

بر ناز کای ِ چمن

رها شده باشی

پا در خنکای ِ شوخ ِ چشمه ئی،

و زنجیره

زنجیره بلورین ِ صدایش را ببافد.

در تجــّرد شب

واپسین وحشت جانت

نا آگاهی از سر نوشت ستار ه باشد،

غم سنگینت

تلخی ِ ساقه علفی که به دندان می فشری.

 

همچون حبابی نا پایدار

تصویر ِ کامل ِ گنبد ِ آسمان باشی

و روئینه

به جادوئی که اسفندیار.

 

مسیرِ سوزان ِ شهابی

خــّط رحیل به چشمت زند،

و در ایمن تر کنج ِ گمانت

به خیال سست ِ یکی تلنگر

آبگینه عمرت

خاموش

در هم شکند.

 

*****

شبانه آخر

زیبا ترین تماشاست

وقتی

شبانه

بادها

از شش جهت به سوی تو می آیند،

و از شکوهمندی یاس انگیزش

پرواز ِشامگاهی ِدرناها را

پنداری

یکسر به سوی ماه است.

***

زنگار خورده باشد بی حاصل

هر چند

از دیر باز

آن چنگ تیز پاسخ ِ احساس

در قعر جان ِ تو، ـ

پرواز شامگاهی  درناها

و باز گشت بادها

در گور خاطر تو

غباری

از سنگی می روبد،

چیزنهفته ئی ت می آموزد:

چیزی که ای بسا می دانسته ئی،

چیزی که

 بی گمان

به زمانهای دور دست

می دانسته ئی.

*****

از منظر

در دل ِ مه

لنگان

زارعی شکسته می گذرد

پا در پای سگی

گامی گاه در پس او

گاه گامی در پیش.

وضوح و مه

در مرز ویرانی

در جدالند،

با تو در این لکه قانع آفتاب امــّا

مرا

پروای زمان نیست.

 

خسته

با کوله باری از یاد امــّا،

بی گوشه بامی بر سر

دیگر بار.

اما اکنون بر چار راه ِزمان ایستاده ایم

و آنجا که بادها را اندیشه فریبی در سر نیست

به راهی که هر خروس ِ باد نمات اشارت می دهد

باور کن!

کوچه ما تـنگ نیست

شادمانه باش!

و شاهراه ما

از منظر ِ تمامی ِ آزادیها می گذرد!

*****

ترانه آبی

قیلوله ناگزیر

در طاق طاقی ِ حوضخانه،

تا سالها بعد

آبی را

مفهومی از وطن دهد.

 

امیر زاده ای تنها

با تکرار ِ چشمهای بادام ِ تلخش

در هزار آئینه شش گوش ِ کاشی.

لالای نجوا وار ِ فـّواره ای خرد

که بروقفه خواب آلوده اطلسی ها

می گذشت

تا سالها بعد

آبی را

مفهومی

ناآگاه

از وطن دهد.

 

امیر زاده ای تنها

با تکرار چشمهای بادام تلخش

در هزار آئینه شش گوش کاشی.

 

روز

بر نوک پنجه می گذشت

از نیزه های سوزان نقره

به کج ترین سایه،

تا سالها بعد

تکـّرر آبی را

عاشقانه

مفهومی از وطن دهد

طاق طاقی های قیلوله

و نجوای خواب آلوده فــّواره ئی مردد

بر سکوت اطلسی های تشنه،

و تکرار ِ نا باورِ هزاران بادام ِتلخ

در هزار آئینه شش گوش کاشی

سالها بعد

سالها بعد

به نیمروزی گرم

ناگاه

خاطره دور دست ِ حوضخانه.

آه امیر زاده کاشی ها

با اشکهای آبیت!

*****

سِمیرُمی

با ُسمضَربه رقصان اسبش می گذرد

از کوچه سر پوشیده

سواری،

بر َتسمه َبند ِ

قرابینش

برق ِ هر سکه

ستاره ئی

بالای خرمنی

در شب بی نسیم

در شب ایلاتی عشقی.

چار سوار از َ تـنگ در اومد

 

چار تفنگ بر دوش ِ شون.

دختر از مهتابی نظاره می کند

و از عبور ِ سوار خاطره ئی

همچون داغ خاموش ِ زخمی

چارتا مادیون پشت ِ مسجد

چار جنازه پشت ِ شون

با ُسمضَربه رقصان اسبش می گذرد

از کوچه سر پوشیده

سواری،

بر َتسمه َبند ِ

قرابینش

برق ِ هر سکه

ستاره ئی

بالای خرمنی

در شب بی نسیم

در شب ایلاتی عشقی.

چار سوار از َ تـنگ در اومد

 

چار تفنگ بر دوش ِ شون.

دختر از مهتابی نظاره می کند

و از عبور ِ سوار خاطره ئی

همچون داغ خاموش ِ زخمی

چارتا مادیون پشت ِ مسجد

چار جنازه پشت ِ شون

*****

عروسک پشت پرده

وای خدای من این صادق هدایت چه کرده!!! اصلا نمیشه باور کرد. 

 

حتما به خونید... 

 

صادق هدایت - دریافت عروسک پشت پرده 

 

 

 

نظر یا دتون نره ثواب داره...

آینه شکسته

آخ از صادق هدایت چه به سر من میاره... 

با گفته هاش منو دیونه کرده...... 

 

 

دریافت آینه شکسته

شبهای ورامین

اونایی که احساسی نخونند... 

 

دریافت کتاب شبهای ورامین

پدران آدم

پدران آدم نیز مرا تهد تأثیر گذاشت... 

 

دریافت پدران آدم