قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

روزنه ای به رنگ

در شب تردید من، برگ نگاه !

می روی با موج خاموشی کجا ؟

ریشه ام از هوشیاری خورده آب:

من کجا، خاک فراموشی کجا .

***

دور بود از سبزه زار رنگ ها

زورق بستر فراز موج خواب .

پرتویی آیینه را لبریز کرد:

طرح من آلوده شد با آفتاب .

***

اندهی خم شد فراز شط نور:

چشم من در آب می بیند مرا.

سایه ترسی به ره لغزید و رفت .

جویباری خواب می بیند مرا .

***

در نسیم لغزشی رفتن به راه،

راه، نقش پای من از یاد برد .

سرگذشت من به لب ها ره نیافت:

ریگ باد آورده ای را باد برد.

*****

نظرات 1 + ارسال نظر
نادر پنج‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 http://persian-art.blogsky.com/

شما دل نوشته هاتو مینویسی منم دل انداخته هامو(عکسهایی که خودم انداختم) ببین عکسهای منو مثل من نظر بده والا دفترت بشکنه قلمتم پاره شه

ممنون از دعای شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد