قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

یاد

طوفان سهمناک به یغما گشود دست

می کند و می ربود و می افکند و می شکست

لختی تگرگ مرگ فرو ریخت، سپس

طوفان فرو نشست

 

بادی چنین مهیب نزیبد بهار را

کز برگ و گل برهنه کند شاخسار را

در شعله های خشم بسوزاند این چنین

گل را و خار را

 

اکنون جمال باغ بسی محنت آور است

غمگین تر از غروب غم انگیز آذر است

بر چشم هر چه می نگرم در عزای باغ

از اشک غم تر است

 

آن سو بنفشه ها همه محزون و خسته اند

در موج سیل تا به گریبان نشسته اند

لب های باز کرده به لبخند شوق را

در خاک بسته اند

 

آشفته زلف سنبل، افتاده نسترن

لادن شکسته، یاس به گل خفته در چمن

گل ها، شکوفه ها بر خاک ریخته

چون آرزوی من

 

مادر که مرد سوخت بهار جوانیم

خندید برق رنج به بی آشیانیم

هر جا گلی به خاک فتد یاد می کنم

از زندگانیم

***

نظرات 1 + ارسال نظر
ب.ع شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:39 http://qafelaheishq.blogfa.com


سلام دوست عزیز!
وبلاگ بسیار زیبا دارید و قسمی که معلوم میشود زیاد زحمت کشیدید
لحظاتی را که در این جا بودم لذت بردم ممنون
شاد و سرفراز باشید
اگر فرصت کردی قدمی هم بسوی جهانی که من میشناسم بگذار
خدا نگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد