قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

از ژرفای آن غراب

شب تاریک و « بیم موج » و گردابی چنین هائل

کجا دانند حال ما « سبکباران ساحل ها »

((حافظ ))

***

در آن شب تاریک وآن گرداب هول انگیز،

حافظ را

تشویش توفان بود و « بیم موج » دریا بود !

ما، اینک از اعماق آن گرداب،

از ژرفای آن غرقاب،

چنگال توفان بر گلو،

هر دم نهنگی روبرو،

هر لحظه در چاهی فرو،

تن پاره پاره، نیمه جان، در موج ها آویخته،

در چنبر این هشت پایان دغل، خون از سراپا ریخته،

***

صد کوه موج از سر گذشته، سخت سر کشته،

با ماتم این کشتی بی ناخدای بخت برگشته،

هر چند، امید رهائی مرده در دل ها؛

سر می دهیم این آخرین فریاد درد آلود را :

- ((  ... آه، ای سبکباران ساحل ها ... ! ))

****

ارمغان

چگونه ماهی خود را به آب می سپرد !

به دست موج خیالت سپرده ام جان را .

فضای یاد تو، در ذهن من، چو دریائی است؛

بر آن شکفته هزاران هزار نیلوفر .

درین بهشت برین، چون نسیم می گذرم،

چه ارمغان برم آن خنده گل افشان را ؟

***

احساس

نشسته ماه بر گردونه عاج .

به گردون می رود فریاد امواج .

چراغی داشتم، کردند خاموش،

خروشی داشتم، کردند تاراج ...

***

آسمان کبود

بهارم دخترم از خواب برخیز

شکر خندی  بزن و شوری برانگیز

گل اقبال من ای غنچه ی  ناز

بهار آمد تو هم با او بیامیز

***

بهارم دخترم آغوش واکن

که از هر گوشه،  گل آغوش وا کرد

زمستان ملال انگیز بگذشت

بهاران خنده بر لب آشنا کرد

***

بهارم، دخترم، صحرا هیاهوست

چمن زیر پر و بال پرستوست

کبد آسمان همرنگ دریاست

کبود چشم تو زیبا تر از اوست

***

بهارم، دخترم، نوروز آمد

تبسم بر رخ مردم کند گل

تماشا کن تبسم های او را

تبسم کن که خود را گم کند گل

***

بهارم، دخترم، دست طبیعت

اگر از ابرها گوهر ببارد

و گر از هر گلش جوشد بهاری

بهاری از تو زیبا تر نیارد

***

بهارم، دخترم، چون خنده ی صبح

امیدی می دمد در خنده تو

به چشم خویشتن می بینم از دور

بهار دلکش آینده ی تو !

*****