قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

سگ ها و گرگ ها

هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال ، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ ، فرسنگ
سرود کلبه ی بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب
دوان بر پرده های برفها ، باد
روان بر بالهای باد ، باران
درون کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان

آواز سگها:
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هواتاریک و توفان خشمناک است
کشد - مانند گرگان - باد ، زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است ؟
کنار مطبخ ارباب ، آنجا
بر آن خاک اره های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است ، و آنگاه
عزیزم گفتم و جانم شنفتن
وز آن ته مانده های سفره خوردن
و گر آن هم نباشد استخوانی
چه عمر راحتی دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی
ولی شلاق ! این دیگر بلایی ست
بلی ، اما تحمل کرد باید
درست است اینکه الحق دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهایمان را و ما این
محبت را غنیمت می شماریم


خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان
زمستان سیاه مرگ مرکب

آواز گرگها :
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد - مانند سگها - باد ، زوزه
زمین و آسمان با ما به کین است
شب و کولاک رعب انگیز و وحشی
شب و صحرای وحشتناک و سرما
بلای نیستی ، سرمای پر سوز
حکومت می کند بر دشت و بر ما
نه ما را گوشه ی گرم کنامی
شکاف کوهساری سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک ، که بتوان
در آن آسود بی تشویش گاهی
دو دشمن در کمین ماست ، دایم
دو دشمن می دهد ما را شکنجه
برون: سرما،
درون: این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه
دو... اینک... سومین دشمن... که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت
سلاح آتشین... بی رحم... بی رحم
نه پای رفتن و نی جای برگشت

بنوش ای برف ! گلگون شو ، برافروز
که این خون ، خون ما بی خانمانهاست
که این خون ، خون گرگان گرسنه ست
که این خون ، خون فرزندان صحراست
درین سرما ، گرسنه ، زخم خورده ،
دویم آسیمه سر بر برف چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم ، آزادیم ، آزاد
2

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطیما دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:00

یه ویلاگ دارم همینجوری بی استفادس چیزی به ذهنت رسید خبرم کن

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:33 http://mahigir.blogsky.com/

سلام مدتی نبودم

الان هم خاطرات این مدت که عشق پوچ مشکلاتی برام ایجاد کرد رو می خوام بنویسم
سر بزن خوشحال می شم

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:34 http://mahigir.blogsky.com

سلام مدتی نبودم

الان هم خاطرات این مدت که عشق پوچ مشکلاتی برام ایجاد کرد رو می خوام بنویسم
سر بزن خوشحال می شم

ایرج نظافتی سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 http://www.nezafati.blogfa.com

سلام سرمد جون
حالت چطوره؟
از اینکه به یاد ما هستی خیلی خوشحالم
به خانواده سلام برسان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد