قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

قلم و دفتر

عاشق باش تا زمانی که عشق تو را پس نزند...

شکست کرانه

میان این سنگ و آفتاب، پژمردگی افسانه شد.

درخت، نقشی در ابدیت ریخت.

انگشتانم برنده ترین خار را می نوازد.

لبانم ره پرتوی شوکران لبخند می زند.

- این تو بودی که هر وزشی،

هدیه ای ناشناس به دامنت می ریخت؟

- و اینک هر هدیه ابدیتی است.

- این تو بودی که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترین

چشمه کشیدی؟

- و اینک چشمه نزدیک، نقش عطش در خود می شکند.

- گفتی نهال از طوفان می هراسد.

- و اینک ببالید، نو رسته ترین نهالان !

که تهاجم بر باد رفت.

- سیاه ترین ماران می رقصند.

- و برهنه شوید، زیباترین پیکرها!

که گزیدن نوازش شد.

*****

نظرات 1 + ارسال نظر
نادر شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 00:35 http://persian-art.blogsky.com/

عکسهایی از ایران یا عکسهای من یا عکسهی نادر یا عکسهای نادرانه چه میدونم سلیقه خودته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد