بازم به سرزد امشب ای گل هوای رویت گیرم قفس شکستم و ز دانم و دانه جستم ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت از پا افتادگان را دستی بگیر آخر تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای | (گیرم...) پایی نمی دهد تا پر واکنم به سویت کو بال آن که خود را باز افکنم به کویت ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت تا کی به سر بگردم در راه جستجویت کز اشک شوق دادم یک عمر شستشویت شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت |